معنی میله حلاجی

حل جدول

میله حلاجی

وَشَنگ

وشنگ

تعبیر خواب

حلاجی

حلاجی در خواب بر دو وجه بود. اول: منفعت. دوم: گشایش کارهای فرو بسته. - امام جعفر صادق علیه السلام

حلاج در خواب مرد قوی بود که کارهای مردمان به دست او گشاده شود. اگر بیند که حلاجی می کرد، دلیل که او را با مردی به این صفت که گفتیم صحبت افتد. - محمد بن سیرین


کمان حلاجی

اگر بیند کمان حلاجی داشت، دلیل است منافق بود و نیز گویند زنی ممتنع بخواهد.

اگر بیند کمان حلاجی او ضایع شد، دلیل است از زنی جدا شود. - محمد بن سیرین

لغت نامه دهخدا

حلاجی

حلاجی. [ح َل ْ لا] (اِ مرکب) دکان حلاج. || (حامص) شغل و حرفه ٔ حلاج:
دین فخر تو است و ادب و خط دبیری
پیشه ست چو حلاجی و درزی و کبابی.
ناصرخسرو.

حلاجی. [ح َل ْ لا] (اِخ) یحیی بن ابی حکیم. از پزشکان معروف و مخصوص معتضد خلیفه بوده و کتاب تدبیر الابدان النحیفهالتی قد غلبت علیه الصفرا را برای معتضد نوشته است. (الفهرست).


میله

میله. [ل َه ْ] (ع اِ) دشت و بیابان. (منتهی الارب، ماده ٔ ول هَ) (ناظم الاطباء). || زمین بی گیاه. (ناظم الاطباء).

میله. [ل َ] (اِخ) ظاهراً شهری بوده است این سوی جیحون در شمال افغانستان کنونی:
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزداز میله.
فرخی.
بگتگین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت از پیش وی به اندخود و میله درآمدند و بگتگین بتفت می راند به حدود شبورقان بدیشان رسید. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 566).

میله. [ل َ] (اِخ) دهی است از دهستان دشت سربخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 10/5هزارگزی خاوری آمل با 480 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ کاری هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


کمان حلاجی

کمان حلاجی. [ک َ ن ِ ح َل ْ لا] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کمان حلاج. کمان نداف. و رجوع به کمان (آلت پنبه زدن) شود.
- مثل کمان حلاجی لرزیدن، لرزیدنی بسیار سخت.


حلاجی کردن

حلاجی کردن. [ح َل ْ لا ک َ دَ] (مص مرکب) پنبه را از پنبه دانه جدا کردن و پاک کردن. فلخیدن. واخیدن. || کنایه از حرفهای درشت گفتن، خواه بکنایه خواه صریح. (آنندراج) (غیاث). || موشکافی و دقت کردن. (آنندراج).
- حلاجی کردن امری، روشن و هویدا کردن آن امر را. تشریح کردن. زیر و رو کردن مطلب:
کاش حلاجی کند او را کسی
خواجه ٔ ما هم کم از منصور نیست.
عبدالغنی (از آنندراج).

فرهنگ عمید

حلاجی

شغل و عمل حلاج، جدا کردن پنبه از پنبه‌دانه،
[مجاز] = * حلاجی کردن
* حلاجی کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] در امری یا مطلبی دقت و بررسی کردن و درست و نادرست را از هم جدا کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

حلاجی

بررسی دقیق، تشریح، تجزیه‌وتحلیل، مضمون شکافی، شغل حلاج، پنبه‌زنی، ندافی

فارسی به عربی

میله میله

شریحه، عصوی

معادل ابجد

میله حلاجی

137

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری